واژه های آسمانی، پیام های نورانی

واژه های آسمانی ؛راهی به سوی آرامش

درباره ما


******* آیا می دانید: شما می توانید در مدت زمانی محدود ، بایادگیری کمتر از 2 درصد از کلمات قرآن ، معنای 82 درصد از کلمات به کار رفته در قرآن را فرا بگیرید؟قرآن کریم در مجموع از 87419کلمه تشکیل یافته است.از میان این کلمات،1257کلمه،بیش از 7 باز تکرار شده اند که تحت عنوان((کلمات پرکاربرد))نام گذاری می شوند.از این تعداد، 120 کلمه ،کلماتی هستند که ما فارسی زبان ها معنای آن را می دانیم(کلماتی نظیر الله ،شیطان،جهنم و...)و 1137کلمه دیگر با انکه کمتر از دو درصد از حجم قرآن را تشکیل می دهند ولی با توجه به تکرار زیاد ، بیش از 82 درصد قرآن (71575کلمه)از این کلمات تشکیل یافته است.لذا شما با یادگیری این کلمات ،به راحتی اکثر کلمات به کار رفته در قرآن کریم را معنا نموده و با این کتاب آسمانی انس می گیرید. در این وبلاگ این کلمات را آموزش خواهیم داد. *********** ان شاء الله بتوانم با این موضوعات به دین مبین اسلام خدمت کرده باشم. اللهم صل علی محمد و آل محمد وعجل فرجهم

دانلود اپلیکشن اندروید

دانـلـود اپـليکيشن انـدرويـد

موضوعات مطالب

آموزش سبک زندگی اسلامی به کودکان
آموزش نرم افزار های تولید محتوا برای ساخت محتوای قرآنی
وصیت نامه
نرم افزار اندرویدی وبلاگ

فیلم ها و کلیپ های مذهبی

حضرت محمد (ص) از نگاه کودکان

احادیثی از پیامبر اکرم حضرت محمد (ص )

ورود حضرت رسول (ص) به مکه )

دعای حضرت مهدی صاحب الزمان (عج)

زیارت حضرت محمد (ص)

واژه های آسمانی ؛ پیام های نورانی

سایت های قرآنی

سایت رهبری - وبسایت ختم قرآن - شورای عالی قرآن - رادیو قرآن - نمایشگاه سیار قرآن - نور مبین - صلات

برچسب‌ها

اللَّهُمَّ کُنْ لِوَلِیِّکَ الحُجَهِ بنِ الحَسَن صَلَواتُکَ علَیهِ و عَلی آبائِهِ فِی هَذِهِ السَّاعَهِ وَ فِی کُلِّ سَاعَهٍ وَلِیّاً وَ حَافِظاً وَ قَائِداً وَ نَاصِراً وَ دَلِیلًا وَ عَیْناًحَتَّى تُسْکِنَهُ أَرْضَکَ طَوْعاً وَ تُمَتعَهُ فِیهَا طَوِیلا
قرآن انلاین وب سایت ختم قرآن اهمیت فضای مجازی صراه مستقیم را در نماز جستجو کنید قرآن ، پرچم نجاتبخش ، كتاب عبرت و آموزش و بيان و تبيان است

به وبلاگ واژه های آسمانی ؛ پیام های نورانی خوش آمدید.مخاطبان اصلی ما والدین ، معلمان و دانش آموزان مقاطع مختلف تحصیلی می باشند؛ از این که از تمامی بخش ها دیدن می نمایید متشکریم.

 بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع : زندگینامه حضرت فاطمه زهرا

نام مبارک : فاطمه

لقب معروف : زهرا

کنیه شریف : ام ابیها

نام پدر : رسول مکرم اسلام حضرت محمد بن عبدالله

نام مادر : حضرت ام المومنین خدیجه کبری

محل ولادت : مکه مکرمه

مدت عمر : هجده سال و یک ماه و ده روز

تاریخ ولادت : بیستم جمادی الثانی سال دوم بعثت

تاریخ شهادت : سیزده جمادی الاول یا سوم جمادی الثانی سال یازده هجری

علت شهادت : ضربات ثانی قنفذ و سقط جنین

نام قاتل : ثانی

محل دفن : مدینه منوره ، قبرستان بقیع ، بین مرقد پیامبر و منبر آن حضرت ، خانه خود حضرت بر حسب اختلاف

مدت عمر : در دو بخش ، نه سال در خانه پدر بزرگوارشان حضرت رسول اکرم و نه سال در خانه امیر المومنین علی (ع)

مدت زندگانی بعد از پدر : هفتاد و پنج یا نود و پنج روز

 

موضوع : زندگینامه حضرت فاطمه زهرا

نام مبارک : فاطمه

لقب معروف : زهرا

کنیه شریف : ام ابیها

نام پدر : رسول مکرم اسلام حضرت محمد بن عبدالله

نام مادر : حضرت ام المومنین خدیجه کبری

محل ولادت : مکه مکرمه

مدت عمر : هجده سال و یک ماه و ده روز

تاریخ ولادت : بیستم جمادی الثانی سال دوم بعثت

تاریخ شهادت : سیزده جمادی الاول یا سوم جمادی الثانی سال یازده هجری

علت شهادت : ضربات ثانی قنفذ و سقط جنین

نام قاتل : ثانی

محل دفن : مدینه منوره ، قبرستان بقیع ، بین مرقد پیامبر و منبر آن حضرت ، خانه خود حضرت بر حسب اختلاف

مدت عمر : در دو بخش ، نه سال در خانه پدر بزرگوارشان حضرت رسول اکرم و نه سال در خانه امیر المومنین علی (ع)

مدت زندگانی بعد از پدر : هفتاد و پنج یا نود و پنج روز

مدت زندگانی بعد از پدر : هفتاد و پنج یا نود و پنج روز

 

همسر و فرزندان آن حضرت : همسر آن حضرت امیر المومنین علی (ع) و فرزندان آن حضرت عبارتند از : امام حسن مجتبی ، امام حسین ، زینب کبری ، ام کلثوم و حضرت محسن ، که بین در و دیوار سقط شد و به شهادت رسید .

 

 

 

نام های مبارک آن حضرت : فاطمه ، صدیقه ، مبارکه ، طاهره ، زکیه ، راضیه ، مرضیه ، محدثه ، زهرا .

 

 

 

تعدادی از القاب آن حضرت : بتول -  کوثر - صابره -  منصوره -  شهیده-   عابده -  معصومه -  جمیله -  جلیله -  فاضله -  حوراء -  حانیه -  قانعه -  عفیفه -  فریده -  وحیده -  رشیده -  عالمه -  متهجده -  سیده -  عذراء -  مطهره -  ملهمه -  مهدیه -  موفقه  - عارفه -  مریم کبری -  حصانه -  ریحانه النبی -  بهجه الفواد -  حبیبه المصطفی -  دره البیضاء  - زکیه -  مظلومه  - محدثه  - مغضوبه -  رضیه  - حوراء الانسیه  - حجه الکبری -  طاهره و ... 

 

 

 

کنیه های آن حضرت : ام الائمه -  ام الحسن -  ام الحسین -  ام الحسنین -  ام ابیها -  ام الخیره -  ام الفضائل -  ام الاخیار -  ام الازهاره -  امن النجباء -  ام العلوم -  ام الکتاب -  ام الریحانتین - ام البرره -  ام الانوار -  ام الاطهار -  ام الابرار.

 

 

 

گذری کوتاه بر زندگانی بی بی دو عالم حضرت فاطمه زهرا : امام صادق (ع) از پیغمبر اکر (ص) روایت کرده که فرمودند : نور فاطمه قبل از اینکه زمین و آسمان خلق شوند آفریده شد . پرسیدند : یا رسول الله مگر فاطمه انسیه نیست ؟ ( یعنی از جنس بشر نیست ؟ ) فرمودند : فاطمه به باطن حوریه است و به ظاهر انسیه است . گفتند : یا رسول الله چگونه می شود که به باطن حوریه و به ظاهر انسیه باشد ؟ حضرت فرمودند : خداوند نور زهرا را قبل از خلقت آدم در آن موقعی که ارواح خلایق را خلق کرده بود آفرید . موقعی که حضرت آدم را خلق کرد ، نور زهرا را به آدم عرضه کرد . حضرت امام حسن عسگری (ع) می فرمایند : وقتی که خدا حضرت آدم و حوا را خلق کرد ، ایشان در بهشت افتخار کردند و گفتند : خداوند خلقی از ما بهتر نیافریده است . خدای تعالی به جبرئیل وحی کرد که : حضرت آدم و حوا را به جانب فردوس اعلی ببر . همین که آدم و حوا داخل فردوس شدند ، دختری را دیدند که بر روی تختی از تختهای بهشت نشسته تاجی از نور بر سر دارد ، دو گوشواره از نور بر گوش دارد ، همه بهشت ها از نور او روشن گردیده است .  حضرت آدم از جبرئیل پرسید : این دختر کیست که تمام بهشتها را با نور خودش روشن گردانیده است ؟ جبرئیل فرمود : این فاطمه دختر حضرت محمد است محمد ، پیغمبری است از فرزندان تو که در آخر الزّمان مبعوث شد . حضرت آدم فرمود : این تاجی که بر سر دارد چیست ؟ جبرئیل فرمود : این تاج شوهر او امیر المومنین علی بن ابی طالب است . آدم فرمود : این گوشواره ها که در گوش او است چیست ؟ جبرئیل فرمود : دو فرزندانش حسن و حسین است . آدم فرمود : آیا ایشان قبل از من آفریده شده اند ؟ جبرئیل فرمود : ایشان مدت چهار هزار سال قبل از اینکه تو خلق شوی در علم خدا پنهان بوده اند .

 

 

 

سخن گفتن آن حضرت در رحم مادر : امام صادق (ع) می فرماید : موقعی که حضرت ام المومنین خدیجه کبری با پیامبر اسلام ازدواج کرد ، زنان مکه از دشمنی که با خدیجه داشتند از آن بانو کناره گیری می کردند ، به خدیجه سلام نمی کردند و نمی گذاشتند زنان دیگر نزد خدیجه بروند . حضرت خدیجه از رفتار آنها دچار وحشت بزرگی شد ، وحشت آن بزرگوار از این لحاظ بود که مبادا کفار از کثرت عداوت و دشمنی صدمه ای به وجود پیغمبر خدا بزنند . همین که حضرت خدیجه کبری حضرت زهرا را حامله شدند ، فاطمه در رحم مادر ، با مادرش صحبت می کرد و مونس مادر بود . مادر را امر به صبر می کرد . حضرت خدیجه این موضوع را از پیغمبر اکرم پنهان می کرد ، یکی از روز ها که رسول خدا نزد خدیجه آمد شنید که خدیجه با شخصی سخن می گوید ، در صورتی که کسی نزد آن بانو نبود ! فرمودند : با چه کسی گفتگو می کردی ؟ خدیجه فرمود : با این فرزندی که در شکم من است . این فرزند مونس من است و با من سخن می گوید . رسول اکرم فرمود : این جبرئیل است که به من خبر می دهد که این فرزند دختر است ، این فرزند ، فرزندی پاک و با میمنت و با برکت خواهد بود . خدا نسل مرا از این فرزند به وجود می آورد . امامان و پیشوایان از نسل او خواهند بود .

 

 

 

ولادت آن حضرت : امام صادق (ع) درباره ی ولادت آن حضرت می فرماید : موقعی که حضرت خدیجه کبری درد زاییدن را احساس کرد ، نزد زنان قریش و بنی هاشم فرستاد که پیش من بیایید . ولی آنها در جواب گفتند : چون تو حرف ما را قبول نکردی و با یتیم ابوطالب که تهی دست است ، ازدواج کردی ، ما نزد تو نخواهیم آمد و در امور تو مداخله نخواهیم کرد . حضرت خدیجه پس از شنیدن این جواب فوق العاده غمگین شد در همین نگرانی بود که دید چهار زن گند مگون و بلند بالا که به زنان بنی هاشم شباهت دارند حاضر شدند . حضرت خدیجه از مشاهده ایشان ترسیدند ! یکی از آن زنان به حضرت خدیجه گفت : نترس ! ما فرستادگان پروردگاریم که به جانب تو آمده ایم ، ما برای حمایت تو حاضر شده ایم من ساره زوجه حضرت ابراهیم هستم ، زن دومی آسیه دختر مزاحم است ، سومین زن حضرت مریم دختر عمران می باشد و زن چهارمی ام کلثوم خواهر حضرت موسی بن عمران است . خدای رئوف ما را فرستاده که نزد تو باشیم و از تو پذیرایی نماییم . یکی از آن زنان در جانب راست و دیگری در سمت چپ حضرت خدیجه نشست ، زن سوم مقابل صورت آن بانو و چهارمین ایشان ، پشت سرش جایگزین شد . در این موقع بود که حضرت فاطمه زهرا در صورتی که پاک و پاکیزه بود ، متولد شد . موقعی که ولادت یافت نوری از آن حضرت درخشندگی کرد ، که خانه های مکه را روشن و منور کرد . هیچ موضعی در مشرق و مغرب نبود ، مگر این که از آن نور روشن گردید . تعداد ده نفر از حور العین وارد خانه آن بزرگوار شدند که در دست هر یک از آنان ابریق و طشت بهشتی دیده می شد ، که در ابریق های ایشان پر از آب کوثر بود . آن زنی که در مقابل حضرت خدیجه نشسته بود ، حضرت زهرا را برداشت و با آب کوثر شستشو داد . پارچه ای سفید را که از شیر سفید تر بود بیرون آورد و حضرت زهرا را در میان آن پیچید . پارچه دیگری را برای آن حضرت مقنعه قرار داد در همین موقع بود که حضرت به یگانگی خدا شهادت داد و فرمود : شهادت می دهم به یگانگی خدا و به این که پدرم پیغمبر خدا بهترین پیامبران است و شهادت می دهم بر این که شوهرم بهترین وصی پیغمبر خدا خواهد بود و به این که فرزندانم بهترین فرزند زادگان انبیاء هستند . بعد از آن شهادتها بر آن زنان سلام کرد و هر یک از ایشان را به نامشان صدا زد ، آن زنان شادی می کردند . حوریان بهشت خندان شدند و یکدیگر را بشارت دادند ، اهل آسمانها نیز به یکدیگر مژده به ولادت حضرت زهرا می دادند ، نوری در آسمان هویدا شد که قبلا نظیر آن را ندیده بودند . آن زنان مقدسه به حضرت خدیجه کبری گفتند : این دختر پاک و پاکیزه و با برکت را بگیر که خدا او را با نسل او برکت داده است . حضرت خدیجه ، فاطمه زهرا را در حالی که مسرور و خوشحال بود گرفت و به آن حضرت شیر داد . حضرت فاطمه زهرا در یک روز به اندازه یک ماه اطفال معمولی رشد می کرد و در یک ماه به اندازه یک سال اطفال دیگر رشد و نمو می نمود .

 

 

 

صداق و مهریه آن حضرت : در کتاب ینابیع الموده باب (55) از جمال الدین زرندی روایت کرده که : صداق حضرت فاطمه زهرا چهار صد مثقال نقره بود . در کتاب منتخب التواریخ می نویسد : یک مثقال شرعی هجده نخود است ، بنابراین چهار صد مثقال شرعی ، سیصد مثقال بیست و چهار نخود می شود و به حساب قران بیست و شش تومان و دو قران و نیم می شود . علامه مجلسی در بحارالانوار می نویسد : جبرئیل (ع) نزد پیغمبر اسلام (ص) آمد و فرمود : خدا می فرماید : (( یک پنجم دنیا ، یک سوم بهشت ، نهر فرات ، رود نیل ، رود نهروان ، و نهر بلخ را صداق حضرت فاطمه زهرا قرار دادم . یا محمد تو زهرا را با پانصد درهم به علی تزویج کن که بعد از این برای امت تو سنت و دستور باشد . و نیز علامه مجلسی می نویسد : پیغمبر اکرم (ص) به امیر المومنین علی بن ابی طالب (ع) فرمود : خدا فاطمه را برای تو تزویج کرد و تمام زمین را صداق او نمود . کسی که روی زمین راه رود و دشمن تو باشد ، راه رفتن او حرام است و نیز در همان کتاب می نویسد : صادق آل محمد (ع) فرمود : (( خدا یک چهارم دنیا و همه بهشت و جهنم را صداق فاطمه زهرا قرار داده ، تا این که زهرا دوستان خود را در بهشت و دشمنان خویش را در جهنم داخل نماید . ))

 

 

 

جهیزیه آن حضرت : موقعی که پیغمبر اسلام (ص) می خواست حضرت زهرا را برای امیر المومنین علی (ع) تزویج کند فرمود : یا علی ، چقدر خرج عروسی داری ؟ حضرت فرمود : من یک اسب و زره دارم . پیغمبر فرمود : اسب را که لازم داری ولی برخیز و زره را بفروش و پول آن را برای من حاضر کن . امیر المومنین علی (ع) می فرماید : من برخاستم ، زره خود را فروختم . پول آن را به رسول خدا تقدیم نمودم . پیغمبر اکرم (ص) یک مبلغی از ان پول را به بلال داد و فرمود : برو از برای زهرا خرید کن و مبلغی هم از ان پول را به ابوبکر داد و فرمود : می روی بازار و برای زهرا خرید عروسی کن و عمار بن یاسر را با چند نفر از اصحاب دنبال ابوبکر روانه کرد . پیراهنی به هفت درهم خریدند ، مقنعه ای به چهارده درهم ، تختی که میان آن ها لیف خرما بود ، دو عدد پشتی از جامه های مصری گرفتند که یکی از آن ها با لیف خرما پر کرده بودند و دیگری را از پشم ، قطیفه خیبریه ، چهار متکا از پوست طائف خریدند که محتویات آن ها علف ادخر بود ، پرده پشمی ، حصیر هجری ، یک دست آسیا ، بادیه مسی ، ظرف آب خوری که از پوست بود ، کاسه چوبی برای شیر ، مشک آب ، آفتابه ای که به قیر اندوده شده بود ، سبوی سبز ، کوزه های سفالی . همین که تمام جهاز را خریدند و به حضور پیغمبر خدا آوردند آن حضرت آنها را بدست گرفت ، ملاحظه کرد و فرمود : بار خدایا این جهاز را بر اهل بیت من مبارک گردان . جواد مغنیه می نویسد : امیر المومنین علی (ع) ریگهای خوبی کف حیاط ریخته بود و دو طرف چوبی را به دو دیوار برای رختی به کار برده بود زیرا کمد و جا لباسی برای لباس عروس نبود . اگر پیغمبر اسلام (ص) فاطمه زهرا را برای آن رجالی که خواستگار آن بانو بودند تزویج می کرد ، جهاز حضرت زهرا اولین جهاز آن زمان بود و به جای آن ریگهای گسترده ابریشم گسترده می شد و به جای آن چوب ، چوب رختی آبنوس و عاج قرار می گرفت و به جای ظرف سفالی و شاخه خرما طلا و نقره بود و به جای آن مشک آب خوری که سینه حضرت زهرا به وسیله آن سیاه شده بود و به جای آن آسیایی که به وسیله آن دست حضرت زهرا ورم کرده بود قصر های بر افراشته و خدمت گذاری آماده می گردید . ولی حرف اینجاست آیا سعادت و وقار انسان در قصر های مهم و زیبا خواهد بود ؟! از قدیم الایام گفته اند : ارزش مکان به قدر آن کسی است که در آن مکان نشسته باشد . مجنون به لیلی می گفت : هر مکانی که تو باشی همان جا مکان من است . در همین مکان و همین خانه ای که بیشتر اساسیه آن سفالی بود پیغمبر اکرم (ص) خوشحال و مسرور می شد و برای نفس نفیس خود سعادت می یافت . محبت پدری را نسبت به پاره تن خود زهرا دو نوگل خود امام حسن و امام حسین (ع) و علی (ع) که برادر و وارث علم و حکمت و شریک در خصایص آن حضرت غیر از نبوت بود اظهار می کرد . در همین خانه ای که آل رسول و حسنین (ع) را در برگرفته بود ، پیغمبر اسلام می نشست و از دیدن اهل و اولاد خود برخوردار می گردید و در راه دعوت خود از مخالفین اذیت و آزار ها می کشید . در همین خانه بود که بزرگ خانه یعنی حضرت رسول اکرم (ص) با عائله خود می نشست ، علی طرف راست آن حضرت و فاطمه سمت چپ و حسنین در کنار آن بزرگوار ، گاهی حسن و گاهی حسین را می بوسید ، برای آنان از خدا برکت می خواست ، برای ایشان دعا می کرد از خدا می خواست که بدی را از آنان دور کند و آنان را پاکیزه کند ، یک نوع پاکیزه کردن مخصوص . از همین خانه بود که پیغمبر اسلام به مسافرت می رفت و پس از مراجعت برای اولین بار وارد همین خانه می شد . در همین خانه بود که جبرئیل (ع) وحی را از طرف خدا به قلب پیغمبر اکرم نازل می کرد . در همین خانه بود که ملائکه حسنین (ع) را که دو بزرگ جوان اهل بهشتند ، خدمت می کردند . از همین خانه بود که نور هدایت اسلام مدتها برای مردم پرتو افشانی می کرد در قصر های مرتفع و بر افراشته و فسق و فجور تولید می شود . ولی در این خانه کوچک بود که زهرا (ع) و شوهر و فرزندانش صبح و شب خدا را تسبیح می گفتند .

 

 

 

باقیات الصالحات آن حضرت : امیر المومنین علی (ع) می فرماید : فاطمه زهرا که نزد پیغمبر اسلام محبوب ترین مردم بود آنقدر با مشک آب اورد که اثر آن در سینه اش باقی ماند ، آن قدر آسیاب کرد که دستهایش پینه بست ، آن قدر خانه را جاروب کرد که لباسهایش سیاه شد . و از فشار این گونه زحمت ها دچار ضعف شدیدی می شد . یکی از روزها من به زهرا گفتم : برو از پدر خود تقاضا کن که کنیزی برای تو خریداری نماید تا کمک کار شما باشد . وقتی که حضرت فاطمه زهرا به حضور حضرت رسول اکرم (ص) آمد دید یک عده در خدمت آن حضرت مشغول گفتگو هستند . فاطمه (ع) خجالت کشید با آن حضرت صحبت کند ، لذا به جانب خانه خود برگشت . پیغمبر اکرم (ص) متوجه شد که حضرت زهرا حاجتی داشته لذا روز دیگر صبح زود نزد ما آمد و آنگاه فرمود : ای فاطمه چه حاجتی داشتی که دیروز پیش من آمدی ؟ فاطمه زهرا خجالت کشید . چیزی نفرمود . من جریان را به عرض آن حضرت رسانیدم . پیغمبر خدا فرمود : آیا می خواهید که چیز بهتر از کنیز را به شما تعلیم دهم ؟ ما گفتیم : آری . فرمودند : وقتی که می خواهید بخوابید سی و سه مرتبه سبحان الله سی و سه مرتبه الحمد الله و سی و چهار مرتبه الله اکبر بگویید . فاطمه زهرا پس از شنیدن این موضوع سه مرتبه فرمود : از خدا و از رسول خدا راضی شدم . مولف می گوید : بین فقها این طور مشهور است که سی و چهار مرتبه الله اکبر و سی و سه مرتبه الحمد الله و سی و سه مرتبه سبحان الله گفته شود . حضرت فاطمه زهرا می فرماید : در یکی از شبها که من رختخواب خود را گسترده بودم و می خواستم بخوابم ، پدر بزرگوارم نزد من آمد و فرمود : ای فاطمه قبل از اینکه بخوابی چهار عمل را انجام بده ؛ اول یک قرآن ختم کن ، دوم اینکه پیغمبران را برای خود شفیع کن ، سوم اینکه مومنین را خشنود کن و چهارم اینکه یک حج عمره و یک حج تمتع را به جای بیاور ! همین که این دستور را به من فرمود مشغول نماز شد ، من صبر کردم تا آن بزرگوار از نماز خود فارغ شود گفتم : یا رسول الله برای من مقدور نیست که فعلا این دستور را انجام دهم ! پیغمبر خدا لبخندی زد و فرمود : گفتم سه مرتبه قل هو الله احد را بخوانی مثل این است که یک قرآن را ختم کرده باشی ، اگر به من و پیغمبران قبل از من صلوات بفرستی در روز قیامت ما شفیع تو خواهیم شد ، اگر یک مرتبه بگویی : (( سبحان الله و الحمد الله و لا اله الا الله و الله اکبر )) مثل این است که یک حج عمره و یک حج تمتع را به جا آورده باشی . و اگر بر مومنین استغفار کنی از تو خشنود خواهند شد .

 

 

 

غصب فدک : محدث قمی در کتاب بیت الاحزان از قول صادق آل محمد می نویسد : موقعی که عده ای با ابوبکر بیعت کردند و کار خلافت او محکم شد و از مهاجرین و انصار بیعت گرفت ، مأمور فرستاد تا وکیل فاطمه زهرا را از فدک بیرون کردند . وقتی که فاطمه زهرا این موضوع را شنید ، نزد ابوبکر آمد و فرمود : چرا میراث پدرم را از من گرفتی ؟ برای چه وکیل مرا از فدک بیرون کردی در صورتی که پیغمبر اسلام این ملک را به امر خدا به من داده بود . ابوبکر گفت : برای این ادعا شاهد بیاور . فاطمه زهرا ام ایمن را آورد ، ام ایمن به ابو بکر گفت : من قبل از این که قول پیغمبر اکرم را که راجع به من فرموده نقل نکنم و بر تو اتمام حجت ننمایم درباره حضرت زهرا شهادتی نخواهم داد . و گفت : ای ابوبکر تو را به خدا قسم می دهم ، آیا این چنین نیست که پیغمبر اسلام راجع به من فرموده : ام ایمن زنی از زنان بهشت است ؟ ابوبکر گفت : همین طور است ، من این را می دانم که رسول خدا درباره تو چنین سخنی را فرموده بودند . ام ایمن گفت : من شهادت می دهم که خدای رئوف به رسول اکرم وحی فرستاد و این آیه شریفه را برای آن حضرت نازل کرد (( و آت ذا القربی حقه )) الی آخر . ( سوره اسراء آیه 28 ) رسول خدا به امر پروردگار خود فدک را به فاطمه زهرا بخشید ، امیر المومنین علی (ع) هم آمد و همین شهادت را داد . ابوبکر نامه ای راجع به فدک نوشت و به فاطمه زهرا داد . وقتی که عمر آن نامه را دید پرسید : این نامه چیست ؟ ابوبکر گفت : فاطمه ادعای فدک کرده و برای صدق مدعای خود ام ایمن و علی بن ابی طالب (ع) را شاهد آورده ، آنان بر صدق مدعای زهرا شهادت دادند . لذا من این نامه را نوشتم و ه زهرا دادم که فدک مال او باشد . عمر پس از شنیدن این موضوع آن نامه را از دست حضرت زهرا گرفت و پاره پاره کرد و گفت : فدک غنیمتی است که مال همه مسلمین است . صاحب منتخب التواریخ می نویسد : پس از آنکه فدک غصب شد ، تا زمان عثمان بن عفان در دست غاصبین بود و عثمان بن عفان فدک را به پسر عموی خود مروان بن حکم داد از آن به بعد تا زمان عمر بن عبدالعزیز فدک در تصرف آل مروان بود ، عمر بن عبدالعزیز بر حق بودن حضرت زهرا را درباره ی فدک تصدیق کرد ، لذا فدک را به امام باقر رد کرد . موقعی که عمر بن عبدالعزیز از دنیا رفت یزید بن عبدالملک فدک را غصب نمود . همین که سفاح روی کار آمد فدک را به فرزندان علی بن ابی طالب (ع) رد کرد باز منصور فدک را در زمان خود غصب نمود و مهدی عباسی بعد از منصور فدک را به فرزندان فاطمه زهرا رد کرد . پس از مهدی پسرش هادی فدک را غصب کرد و مأمون بعد از هادی فدک را به اولاد زهرا رد کرد . فدک تا زمان متوکل در تصرف فرزندان فاطمه بود و ایشان را بی نیاز می کرد . وقتی که متوکل غصب خلافت نمود فدک را هم غصب نمود . ابن شهر آشوب می نویسد : هارون الرشید به حضرت موسی بن جعفر گفت : حدود فدک را معلوم کن ، تا من آن را به شما رد کنم . حضرت موسی بن جعفر فرمود : یک حد آن عدن است و حد دیگرش سمرقند ، حد سوم افریقیه و حد چهارم آن سیف البحرات است . هارون گفت : پس از برای ما چیزی باقی نخواهد ماند . ( یعنی ای هارون تمام این مملکتی که در دست تو است در حکم فدک و غصب است و حق خانواده ما خواهد بود . )

 

 

 

جریان آتش : محدث قمی در کتاب بیت الاحزان می نویسد : عمر بن الخطاب برای معاویه نوشت ؛ من در خانه امیر المومنین آمدم که علی را از خانه بیرون آورم ، لذا به فضه ، کنیز آن حضرت گفتم : به علی بگو از خانه بیرون آید و با ابوبکر بیعت نماید ، زیرا که همه مسلمین برای بیعت با ابوبکر اجتماع کرده اند . فضه در جوابم گفت : علی مشغول به کاری می باشد و فعلا نمی تواند به مسجد بیاید . من گفتم : این حرف های زنانگی را کنار بگذار و به علی بگو بیاید و با ابوبکر بیعت نماید ، چنانچه بیرون نیاید ، به طور اجبار او را بیرون خواهم آورد . ما در این گفتگو بودیم که ، فاطمه زهرا پشت در آمد و فرمود : ای مردمان گمراه ، ای مردمان که خدا و پیغمبر را تکذیب کردید ، چه می گویید ؟ از جان ما چه می خواهید ؟ من گفتم : ای فاطمه ، چرا پسر عمویت ، تو را برای جواب گرفتن فرستاده و خودش پشت پرده حجاب نشسته است ؟ فاطمه زهرا فرمود : عمر ، سر کشی تو بود که مرا از جای خود حرکت داد تا حجت را بر تو تمام نمایم . من گفتم : ای فاطمه ، این حرفهای باطل و قصه های زنانگی را رها کن ، برو به علی بگو از خانه بیرون آید و با ابوبکر بیعت نماید . فاطمه در جوابم فرمود : تو لیاقت دوستی و دشمنی نداری . عمر ! تو مرا به وسیله حزب شیطان می ترسانی در صورتی که حزب شیطان سست و ضعیف است . من به فاطمه گفتم : اگر علی بیرون نیاید ، من هم هیزم فراوانی جمع می کنم و این خانه را با اهل آن می سوزانم ، یا این که علی را به جهت بیعت نکردن با ابوبکر خواهم کشت ! پس از این گفتگو ها تازیانه قنفذ را گرفتم و فاطمه زهرا را با آن آزردم و بعد از آن به خالد بن ولید و دیگران هم گفتم : هیزم برای من جمع کنید . سپس به فاطمه گفتم : الان این خانه را با اهلش به آتش می کشم . فاطمه زهرا فرمود : ای عمر ای دشمن خدا و رسول . علی این را بگفت و با دو دست خود لنگه در راپیش کرد و از ورود ما جلوگیری کرد . من در را به شدت تمام فشار دادم ، زهرا را عقب زدم ، دستهای فاطمه را با تازیانه ای که در دست داشتم آزردم ، بلکه لنگه در را رها کند . اما فاطمه زهرا در را نگشود . ولی صدای ناله و گریه او را از شدت درد تازیانه می شنیدم . ناله فاطمه آن چنان در دل من تاثیر کرد که نزدیک بود منقلب شوم و از در خانه آن حضرت برگردم . اما در این موقع بود که بیاد دشمنی های علی بن ابی طالب که راجع به ریختن خون بزرگان عرب داشت ، افتادم ، مکر و جادوهای محمد را متذکر شدم ، لذا در آن حینی که فاطمه زهرا سینه و بازوی خود را برای جلو گیری از باز شدن در به پشت در چسبانیده بود . آنچنان با لگد به در زدم که صدای ضجّه و ناله زهرا را شنیدم ، از شنیدن این ناله گمان کردم که مدینه زیر و رو شده و شهر به حرکت در آمده است ، در این موقع بود که زهرا فرمود : (( ای پدر بزرگوار ، ای رسول خدا ، آیا روا باشد که با دختر و حبیبه تو این طور رفتار نمایند . آه ای فضه مرا بگیر ! به خدا قسم آن بچه ای را که در شکم داشتم کشته شد . )) وقتی من در خانه حضرت زهرا را با فشار باز کردم و دیدم زهرا به دیوار تکیه کرده و درد مخاض او را فرا گرفته است و در حال سقط جنین است . موقعی که وارد خانه شدم ، فاطمه با آن حالی که داشت متوجه ورود من شد . ولی من پرده غضب جلوی چشمم را گرفته بود . وقتی که زهرا نزدیک من آمد آنچنان روی مقنعه سیلی به صورت زهرا زدم که گوشواره از گوش او افتاد و خود زهرا هم نقش زمین شد .

 

 

 

غم و اندوه آن حضرت : وقتی که رسول خدا به شهادت رسید و امیر المومنین علی (ع) بدن آن حضرت را از زیر پیراهن غسل می داد ، فاطمه اطهراز علی خواهش کرد ، که پیراهن پیغمبر خدا را به آن بانو نشان دهد . وقتی علی این موضوع را از زهرا مشاهده کرد ، پیراهن رسول خدا را از نظر زهرا پنهان نمود . موقعی که پیغمبر اسلام به شهادت رسید ، عزای عمومی در مدینه اعلام شد . عموم مردم خصوصا بنی هاشم دچار مصیبت بزرگی شدند ولی در عین حال هیچکس مثل فاطمه غرق دریای غم و اندوه نشد. غم و اندوه زهرا را درباره این مصیبت عظمی غیر از خدا کسی نمی دانست ، غم و اندوه فاطمه زهرا تخفیف پیدا نمی کرد . هر روزی که فرا می رسید غم و حزن فاطمه از روز قبل بیشتر می شد . فاطمه زهرا مدت هفت روز از خانه بیرون نیامد ، روز هشتم که فرا رسید ، زهرای اطهر به قصد زیارت قبر پدر بزرگوارش از خانه خارج شد . با گریه و ناله به جانب قبر پیغمبر اکرم حرکت کرد ، دامن لباسش بر زمین کشیده می شد ، چادر آن حضرت به پاهایش می پیچید ، آن قدر گریه می کرد که از زیادی اشک چشم آن حضرت جایی را نمی دید . همین که حضرت زهرا به قبر پدر بزرگوارش نزدیک شد و چشمش به قبر پدر خود افتاد خود را به روی قبر پدر انداخت و غش کرد . زنان مدینه پس از مشاهده این صحنه ، به طرف زهرا شتافتند . دور آن حضرت حلقه زدند ، آب به صورت آن بانو پاشیدند و او را به هوش آوردند . وقتی که فاطمه زهرا به هوش آمد ، با صدای بلند گریه کرد و پدر خود را مخاطب قرار داد و فرمود : (( قوت من برطرف شد و طاقتم به پایان رسید و دشمنم مرا شماتت و سرزنش کرد و غم و اندوه مرا می کشد . )) ای پدر بزرگوار ، من بعد از تو سرگدان و حیران شدم ، یکه و تنها گردیدم ، صدای من خاموش شد و پشت من از مصیبت تو شکست . (( من از زندگانی ناکام شدم و روزگارم تیره و تار گردید . )) ای پدر بعد از تو انیس و مونسی برای وحشت خود ندارم ، کسی نیست که مرا از گریه آرام کند و باز دارد ، اشک چشمم از مصیبت تو خشک نمی شود . بزرگان اهل مدینه به نزد حضرت امیر المومنین علی (ع) آمدند و گفتند : یا ابا الحسن ، فاطمه زهرا شب و روز گریه می کند ، ماشبها از گریه فاطمه خواب نداریم و روز هااز کثرتمشغله کار آرام نداریم . ما به شما می گوییم که به زهرا بگویید : یا شب گریه کند یا روز . علی فرمودند : بسیار خوب من پیغام شما را به فاطمه می رسانم . امیر المومنین علی (ع) موقعی نزد حضرت فاطمه زهرا وارد شد که آن حضرت مشغول گریه و زاری بود . وقتی چم فاطمه به آن حضرت افتاد ، اندکی گریه آن حضرت تخفیف یافت . امیر المومنین علی به فاطمه زهرا فرمود : ای دختر پیغمبر بزرگان اهل مدینه به نزد من آمدند و از من خواسته اند از شما خواهش کنم در عزای پدرت یا شب گریه کنی یا روز . فاطمه فرمود : یا عی من چندان توقفی در میان این مردم نخواهم کرد عنقریب است که من از میان این مردم می روم ، به خدا قسم که من از گریه و زاری ساکت نمی شوم تا به پدرم رسول خدا ملحق شوم . امیرالمومنین علی (ع) فرمود : اختبار دار شما هستید . آن حضرت اتاقی در بقیع برای فاطمه هزار بنا کرد که آنرا بیت الاحزان می گفتند . همین که صبح می شد فاطمه مظلومه امام حسن و امام حسین را از جلو روانه می کرد و خود آن بانو به دنبال ایشان با حالتی اندوهناک و چشمانی پر از اشک به جانب بقیع می رفت . از صبح تا شب میان قبر ها می گردید و اشک می ریخت . موقعی که شب می شد ، امیر المومنین علی (ع) می آمد  و ایشان را به منزل می آورد . امام صادق می فرماید : اشخاصی که در عالم زیاد گریه کردند پنج نفر بودند : (( آدم ، یعقوب ، یوسف ، فاطمه هزا ، امام سجاد )) اما آدم ؛ از فراق بهشت آن قدر گریه کرد که اثر گریه در گونه صورتش به جای ماند . اما یعقوب ؛ آن قدر از فراق یوسف گریه کرد که کور شد . به حضرت یعقوب گفتند که : به خدا قسم تو آن قدر از یوسف یاد می کنی ، تا این که خود را دچار مشقت بزرگ کنی و هلاک شوی . اما فاطمه زهرا ؛ آن قدر در عزای پدر بزرگوار خود گریه کرد که اهل مدینه از گریه آن حضرت گله مند شدند . لذا به فاطمه گفتند : تو ما را به وسیله گریه کردن خود ناراحت می کنی . بعد از آن فاطمه زهرا می رفت سر قبر شهداء احد می رفت و هر چه که می خواست گریه و زاری می کرد . اما یوسف ؛ آن قدر گریه کرد که اهل زندان از گریه آن حضرت اذیت و ناراحت شدند لذا به یوسف گفتند : یا شب گریه کن که ما روز آرام داشته باشیم ، یا روز گریه کن تا ما شب آرام باشیم . اما امام سجاد ؛ نزدیک چهل سال در عزای پدر خود گریه کرد . هرگز غذایی نزد آن حضرت نمی گذاشتند که گریه نکند و هرگز آبی نیاشامید که گریه ننماید .

 

 

 

وصایای آن حضرت : موقعی که حضرت فاطمه اطهر مریض شد و مدت چهل روز از مریضی آن حضرت گذشت و یقین به موت کرد فرستاد تا امیر المومنین علی (ع) و ام ایمن و اسماء بنت عمیس را حاضر کردند . بعد از آن به علی فرمود : یا علی به من خبر مرگ رسیده ، لذا عازم سفر آخرت می باشم ، من از این مرض جان به در نخواهم برد تا به پدرم رسول خدا ملحق شوم یا علی وصیتهای مراگوش کن . امیر المومنین علی (ع) امر کرد تا هر که در اتاق است بیرون رود ، آنگاه به بالین حضرت فاطمه زهرا نشست و فرمود : چه وصیتی داری ؟ حضرت زهرافرمودند : یا علی آن روز که با من معاشرت کردی ، خیانتی از من ندیدی ، من در این مدت به امر تو مخالفت نکردم . حضرت فرمودند : من از تو گله مند نیستم ، تو داناتر ، نیکو تر ، پرهیز کار تر و کریم تر از آن که من راجع به مخالفت خود تو را ملامت نمایم . من از فراق ت و فوق العاده نگرانم ولی چه کنم این امر (( موت )) چاره پذیر نیست به خدا قسم که مصیبت پیغمبر و تو برای من خیلی بزرگ و ناگوار است . از دست دادن تو برای من بی نهایت دشوار است ، به خاطر همین می گویم : (( انا لله و انا الیه راجعون )) از این مصیبتی که مرا محزون کرد و دل مرا آتش زد ، به خدا قسم این مصیبت یک نوع مصیبتی است که نمی تواند آن را تخفیف دهد این یک نوع غم و اندوهی است که عوض پذیر نخواهد بود . بعد از این گفتگو ها علی و فاطمه هر دو گریه کردند ، حضرت ساعتی سر مبارک فاطمه زهرا را به دامن گرفت و به سینه خود چسبانید و به آن بانو فرمود : هر وصیتی داری بکن ، زیرا من وصیتهای تو را من انجام می دهم و بر کارهای خود مقدم می دارم . فاطمه زهرا فرمود : یا علی خدا تو را جزای خیر دهد من به تو وصیت می کنم که بعد از من با امامه دختر خواهرم ازدواج کن ، زیرا مرد ناچار است که زن بگیرد . امامه مثل من نسبت به فرزندانم مهربان است . یا علی برای من تابوتی بساز که من دیدم ملائکه آن را برای من می ساختند و این تابوت اولین تابوتی بود که در زمین ساخته شد . یا علی ، نگذار احدی از آن افرادی که در حق من ظلم کردند و حقم را غصب نمودند در تشییع جنازه من حاضر شوند و بر جنازه ام نماز گذارند . زیرا ایشان دشمن من و دشمن پیغمبر خدا می باشند . همین طور نگذار که احدی از تابعین ایشان بر بدنم نماز بخواند ، یا علی مرا شبانه در آن موقعی که چشم همه مردم به خواب رفته دفن کن . امام صادق (ع) می فرماید : وقتی که فاطمه زهرا به حال احتضار رسید ، به امیر الومنین علی (ع) وصیت کرد : یا علی همین که من از دنیا رفتم ، خودت مرا غسل می دهی و کفن می کنی و بر بدنم نماز می خوانی و مرا وارد قبر می نمایی . لحد مرا می پوشانی ، خاک روی قبرم می ریزی و آن را هموار می کنی ، وقتی که به خاکم سپردی ، مقابل صورتم بنشین ، زیاد قرآن و نماز بخوان ، زیرا آن ساعت ، ساعتی است که میت احتیاج به انس با زنده ها دارد و احدی را از محل دفن من تا روز قیامت آگاه مکن .

 

 

 

شهادت آن حضرت : شیعه و سنی از زن ابو رافع ( اسماء بنت عمیس ) روایت کرده اند که گفت : در آن بیماری که فاطمه مرضیه به وسیله آن به شهادت رسید من آن حضرت را پرستاری می کردم ، یکی از روز ها بود که بیماری آن بانو تخفیف کاملی پیدا کرده بود و علی بن ابی طالب هم دنبال کاری رفته بود . فاطمه زهرا به من فرمود : مقداری آب بیاور من غسل کنم و بدن خود را شست و شو دهم . من برای آن حضرت آب آوردم ،آن بانو بلند شد ، غسل به جا آورد ، لباسهای نو پوشید ، بعد از آن به من دستور داد که : رختخواب مرا در میان خانه بگستران . من امر آن بانو را انجام دادم و فاطمه مرضیه رو به قبله خوابیده و فرمود : من از دنیا خواهم رفت . علامه مجلسی می نویسد : فاطمه اطهر ما بین مغرب و عشاء از دنیا رفت ، موقعی که در حال احتضار رسید ، نظر تندی کرد و فرمود : آنچه را که من میبینم ، شما هم می بینید ؟ به آن بانو گفتم : مگر شما چه می بینید ؟ فرمود : این موکب آسمان است . این جبرئیل است ، این پیغمبر خدا است که به من می فرماید : ای دختر من نزد من بیا ، آن نعمت هایی که در جلو داری برای تو بهتر است . از زید بن علی بن الحسین (ع) روایت شده که : اهل مجلس در موقع رحلت حضرت زهرا صدای آهسته ملائکه را می شنیدند و بهترین بو های خوش را استشمام می کردند . اسماء بنت عمیس می گوید : فاطمه مرضیه به من فرمود تا آب از برایش آورم و آن بانو غسل کرد و لباس خود را خوشبو کرد بعد از آن رو به قبله خوابید و جامه ای روی خود کشید ، به من فرمود : یک ساعتی صبر ی کنی و مرا صدا می زنی ، اگر دیدی جواب تو را نگفتم، بدان که از دنیا رفته ام و به پدر بزرگوارم ملحق شده ام . اسماء پس از ساعتی انتظار آن بانو را صدا زد ولی جوابی نشنید ، برای دومین بار صدا زد : ای دختر محمد مصطفی (ص) ، ای دختر بهترین فرزندان آدم . چون جواب نشنید ، لذا آن جامه را از روی فاطمه اطهر برداشت ، همین که جامه را برداشت دید که فاطمه زهرا از دنیا رفته است . اسماء خود را روی جنازه بی بی انداخت ، پیکر آن حضرت را می بوسید و می گفت : موقعی که نزد پیغمبر خدا رفتی سلام مرا به آن حضرت برسان . در همین موقع بود که حسنین رسیدند و فرمودند : ای اسماء ، چرا مادر ما در این موقع خوابیده است ؟ اسماء گفت : مادر شما به خواب نرفته ، بلکه به رحمت خدا واصل گردیده است . امام حسن مجتبی خود را روی جنازه مادر انداخت صورت مادر را می بوسید و می فرمود : ای مادر قبل از این که روح از بدنم پرواز کند با من حرف بزن . امام حسین نیز خود را روی پای مادر انداخت . پاهای مادر را می بوسید و می فرمود : ای مادر من فرزند تو حسینم ، قبل از اینکه دلم پاره شود و از دنیا بروم با من صحبت کن . اسماء به حسنین گفت : بروید و پدر بزرگوار خود را از وفات مادر خود خبر دار کنید . حسنین به جانب پدر خود حرکت کردند وقتی که نزدیک پدر رسیدند ، با صدای بلند گریه کردند . صحا به استقبال ایشان دویدند و گفتند : خدا هرگز چشمان شما را گریان مکند ، برای چه گریه می کنید ؟ حسنین فرمودند : مادر را از دست داده ایم . وقتی که امیر المومنین علی (ع) این خبر وحشتناک را شنید بر روی در افتاد . در این موقع بود که امیر المومنین علی (ع) فرمود : ای فاطمه من بعد از تو خود را بوسیله چه کسی تسلی دهم ؟ طبق روایت دیگری آن حضرت در مسجد بود ، همین که این خبر وحشتناک را شنید ، بیهوش گردید ، آب به صورت آن حضرت پاشیدند تا به هوش آمد . بعد از آن حسنین را به دوش گرفت و به جانب فاطمه زهرا آمد . علامه مجلسی در جلد دهم بحار می نویسد : موقعی که حضرت فاطمه زهرا از دنیا رفت ، امیر المومنین علی (ع) این ها گفتند : (( جان من با ناله های خود حبس شده ، ای کاش جان م نبا ناله هایم خارج می شد ، بعد از تو خیری در زندگانی نخواهد بود ، جز این نیست که از خوف طولانی شدن زندگانیم می گریم . ))

 

 

 

قیامت و شفاعت آن حضرت : امام باقر می فرماید : حضرت فاطمه زهرا در روز قیامت در کنار جهنم خواهد ایستاد ، در آن روز میان دو چشم هر کسی نوشته خواهد شد ، مومن است یا کافر . در آن روز یکی از دوستداران اهل بیت را که گناه زیادی کرده باشد به طرف جهنم خواهند برد . وقتی که او را نزدیک حضرت زهرا می رسانند ، آن بانو در پیشانی آن شخص می خواند که این شخص دوست زهرا و فرزندان اوست . در این موقع است که فاطمه زهرا می فرماید : ای خدای من ، تو مرا فاطمه نامیدی و وعده فرمودی که دوستان مرا از آتش جهنم نجات دهی و وعده تو حق است ، و تو خلف وعده نخواهی کرد . خدای رئوف در جواب می فرماید : یا فاطمه راست گفتی ، حقا که من تو را فاطمه نامیدم ، تو و آن افرادی را که دوستدار تو و امامانی که از فرزندانت به وجود آمده باشند از آتش جهنم نجات داده ام وعده من بر حق است و خلف وعده نخواهم کرد . این شخص را از این جهت دستور دادم به جهنم ببرند که تو او را شفاعت کنی و من هم شفاعت تو را در حق او قبول نمایم ، تا آن قدرو منزلتی که تو نزد من داری بر ملائکه و پیغمبران معلوم شود ، هر کسی را که در پیش من می خوانی مومن است دست او را بگیر و داخل بهشت کن . پیغمبر اکرم می فرماید : در صحرای محشر خواهد فرمود : بار خدایا قضاوت کن بین من و افرادی که در حق من ستم کرده اند بار خدایا حکم کن بین من و آن اشخاصی که فرزندان مرا شهید کردند . از جانب خداوند سبحان ندا می رسد : ای حبیبه من و فرزند رسول من از من بخواه تا به تو عطا کنم نزد من شفاعت کن تا شفاعت تو را قبول کنم . به عزت و جلال خودم قسم که امروز ظالم و ستمکار از نزد من نخواهد گذشت مگر اینکه او را کیفر خواهم کرد . در این موقع است که فاطمه اطهر می فرماید : پروردگارا فرزندان مرا و شیعیان فرزندانم و دوستان فرزندانم را به من ببخش آن زمان از طرف خدای رئوف ندا خواهد رسید : فرزندان و شیعیان و دوستان زهرا و دوستان فرزندانش کجایند ؟ ایشان در حال می آیند که ملائکه رحمت آنان را از هر طرف گرفته باشند ، فاطمه مرضیه جلو خواهد افتاد و ایشان را به جانب بهشت راهنمایی می فرماید . صادق آل محمد می فرماید : موقعی که قیامت به شود ، خدای توانا خلق اولین و آخرین را در یک زمین جمع خواهد کرد ، بعد از آن منادی از طرف خدای حکیم ندا می کند : چشمان خود را ببندید . در این موقع است که حضرت زهرا بر ناقه ای از ناقه های بهشت سوار شده و هفتاد هزار ملک به دنبال آن حضرت می آیند . فاطمه اطهر در یکی از موقفهای شریف قیامت پیاده خواهد شد ، در حالی که پیراهن خون آلوده امام حسین را در دست دارد . فاطمه مرضیه می فرماید : خدایا این پیراهن فرزند من است و تو می دانی که با آن حضرت چه کرده اند ، خدای رئوف می فرماید : من آنچه را که موجب خشنودی تو باشد انجام می دهم . فاطمه اطهر می فرماید : بار خدایا انتقام مرا از کشندگان حسینم بگیر .

 

 

 

شمه ای از فضائل و معجزات آن حضرت : ابن شهر آشوب و قطب راوندی روایت کردند که : روزی حضرت امیر المومنین علی (ع) محتاج به قرض شد ، چادر حضرت فاطمه زهرا را به نزد مردی یهودی که نامش زید بود ، رهن گذاشتند و مقداری جو قرض گرفتند . سپس یهودی آن چادر را به خانه برد و در حجره گذاشت . چون شب شد زن یهودی به آن حجره آمد ، دید نوری از آن چادر ساطع می شد که تمام حجره را روشن کرده بود ، وقتی زن آن حالت غریب را دید ، به نزد شوهر خود رفت و آنچه را که دیده بود نقل کرد ، مرد یهودی پس از شنیدن آن حالت تعجب کرد و فراموش کرده بود که چادر حضرت فاطمه در آن خانه است . به سرعت شتافت و داخل آن حجره شد و دید که شعاع چادر آن خورشید فلک عصمت است ، که مانند بدر منیر خانه را روشن کرده بود . مرد یهودی از مشاهده این حالت تعجبش زیاد شد . سپس مرد یهودی و زنش به خانه خویشان خود دویدند و هشتاد نفر از ایشان را حاضر گردانید و از برکت شعاع چادر حضرت زهرا همگی به نور اسلام منور شدند .

 

 

 

***

 

 

 

ابن بابویه به سند معتبر از امام حسن روایت کرده است که حضرت فرمودند : در شب جمعه مادرم فاطمه در محراب خود ایستاده و مشغول بندگی حق تعالی و پیوسته در رکوع ، سجود ، قیام و دعا بود ، تا خورشید طلوع کرد . شنیدم پیوسته دعا می کرد ، برای مومنین و مومنات و ایشان را نام می برد و بسیار دعایشان می کرد . سپس گفتم ای مادر چرا برای خودتان دعا نکردید ، ولی برای دیگران دعا کردید . مادرم فرمودند : ای فرزندم ، اول همسایه و آخر خود را باید دعا کرد .

 

 

 

***

 

 

 

شیخ کلینی از حضرت صادق روایت کرده که فرمودند : روی زمین گیاهی اشرف و پرنعمت مثل خرفه نیست و او سبزی مادرم فاطمه است . سپس فرمود خدا لعنت کند بنی امیه را که خرفه را (( ببقله الحماء )) نام گذاشتند به دلیل بغض و عداوتی که با ما و مادرم فاطمه داشتند .

 

 

 

***

 

 

 

روایت دیگر است که روزی رسول اکرم (ص) از اصحاب خود از حقیقت زن سوال فرمودند . اصحاب گفتند : زن عورت است . فرمود در چه حالی زن به خدا نزدیکتر است ؟ اصحاب جواب را نمی دانستند ، چون حضرت فاطمه این مطلب را شنید ، عرض کرد : نزدیک ترین حالت زن به خدا آن است که ملازم خانه خود باشد و بیرون از خانه نرود . حضرت رسول اکرم فرمودند : فاطمه پاره تن من است .

 

 

 

***

 

 

 

از جابر بن عبدالله انصاری روایت شده که : چند روزی بر پیغمبر اکرم (ص) گذشت و طعامی میل نکرده بودند ، به خانه زوجاتشان آمدند ، چیزی برای خوردن پیدا نکردند . پس به خانه حضرت زهرا تشریف آوردند ، حضرت زهرا کاسه ای آورد که غذای گرم در آن بود . پیامبر فرمود : این طعام از کجاست ؟ حضرت فرمود : از نزد خدا است همانا خدا روزی می دهد به هر کسی که بخواهد . پیغمبر فرمود : سپاس خدای را که مرا نمی راند تا این که دیدم در دخترم ، آنچه زکریا برای مریم دید . پنان بود که هر گاه بر او وارد می شد ، نزد او رزقی می یافت ، می گفت : ای مریم این از کجاست ؟ مریم می فرمود : از نزد خدا است ، خدا هر کسی را که بخواهد بی حساب رزق می دهد .

 

 

 

***

 

 

 

بعد از آن که ابوبکر فدک را غصب کرد و حضرت فاطمه اتمام حجت نمود و ابوبکر آخر ملزم شد نوشته ای در رد فدک به آن بانو بدهد . عمر رسید و سند را گرفت ، و با آن تفاصیل پاره کرد ، بانوی مظلومه در حق عمر نفرین کرد و فرمود : ( ای پسر خطاب نامه مرا پاره کردی ، خدا شکمت را پاره کند . ) لذا دعای حضرت به اجابت رسید و شکم عمر به دست توانای ابولولو کاشانی پاره شد . سیف النظر طوسی در سنن المجامع آورده است که : یکی از منافقان مدینه حضرت امیر المومنین علی (ع) را در خواستگاریش از زهرا ملامت کرد . گفت : یا علی تو معدن فضل و ادبی و شجاعترین مبارزان عرب هستی ، چرا زنی خواستی که چاشتش به شب نمی رسد . اگر دختر مرا می خواستی چنان می کردم که جهاز اواز در خانه من تا در خانه تو شتر پر از جهاز بود . امیر المومنین علی (ع) فرمودند : این کار به تقدیر است نه به تدبیر ، مارا به مال و متاع دنیا نظری نیست ، مقصود رضای حق تعالی است . فخر ما به اعمال است نه به اموال ، و مباهات ما به کردار است نه به درهم و دینار . چون امیر المومنین علی (ع) رضای خود را به حکم قضا ظاهر کرد ، ندایی به آن حضرت رسید . یا علی سر بردار تا قدرت حق را ببینی و جهز دختر حضرت محمد را بنگری . حضرت سر مبارکشان را بالا کردند و از بالای سر خود تا عرش خدا حجابها دید در نور دیده و در زیر عرش میدانی وسیع به نظرش آمد ، آن میدان پر از شتر های بهشتی بود ، که بار آنها در ، گوهر ، مشک و عنبر بود ، و بر هر شتری کنیزکی چون مهر تابان و زمام هر شتری به دست غلامی چون سرو خرامان ، ندا می کردند : ( این جهاز فاطمه دختر پیغمبر خاتم است . امیر المومنین علی از مشاهده آن خوشحال شد و به حجره فاطمه آمد . حضرت فاطمه زهرا فرمودند : اگر چه سرزنش منافقان را درباره ما شنیدی اما جهاز ما را ، عیان دیدی .

 

 

 

***

 

 

 

روزی حضرت امیر الممنین علی (ع) به خانه آمد ، دید که حضرت زهرا بیمار است . چون شدت بیماری و تب آن بانو را دید سرش را به دامن گرفت و بر رخسارش نظر کرد و گریست و فرمود : یا فاطمه جان چه میل داری ؟ از من بخواه . آن معدن حیاءو عفت عرض کرد : یا پسر عم چیزی از شما نمی خواهم . امیر المومنین علی (ع) مجددا اصرار نمود . آن بانوی معظمه قبول نکرده ، و فرمود پدرم رسول خدا فرمود : از شوهرت امیر المومنین علی خواهش نکند مبادا خجالت بکشد . حضرت فرمود : ای فاطمه جان تو را به جان من آنچه را که میل داری بگو . عرض کرد : حال که قسم دادی ، چنان چه در این حالت اناری باشد خوب است . امیر المومنین علی (ع) از خانه بیرون آمد و از اصحاب خود جویای انار شد ، عرض کردند : فصل آن گذشته ، البته چند عدد انار برای شمعون آورده اند . حضرت خود را در خانه شمعون رسانید و دق الباب کرد . شمعون بیرون آمد و دید اسدالله الغالب ایستاده است ، عرض کرد : چه باعث شده که خانه مرا روشن نمودی؟ حضرت فرمود : شنیده ام از طائف برای تو انار آورده اند ، اگر چیزی از آن باقی مانده است یک عدد به من بفروش که می خواهم برای بیماری عزیز ببرم . عرض کرد : فدایت شوم آنچه بود مدتی است که فروخته شده است . آن حضرت به علم امامت می دانست که یکی باقی مانده است . فرمود : جویا شو شاید یک عدد مانده باشد ، و تو بی خبر باشی . عرض کرد : از خانه خود با خبرم . زوجه اش پشت در ایستاده بود و گفتگو را شنید ، صدا زد : ای شمعون یک انار در زیر برگها پنهان کرده ام ، رفت و آن را خدمت حضرت آورد . حضرت چهار درهم به شمعون داد ، شمعون گفت : یا علی قیمت این انار نیم درهم است . حضرت فرمود : زوجه ات برای خودش ذخیره کرده بود . و روانه خانه شد . اما در اثنای راه صدای ضعیف و ناله غریبی شنید ، از پی آن رفت تا داخل خرابه شد ، شخصی بیمار غریب و تنها را دید که به خاک افتاده و از شدت ضعف و مرض می نالید . آن امام رحیم در بالین او نشست و سر او را در دامن گرفت ، پرسید : ای مرد پند روز است که بیمار شده ای ؟ آن مرد عرض کرد : ای جوان صالح من از اهل مدائن و بیمار هستم ، به قرض افتاده ام و مدتی است به کشتی سوار و به این دیار آمده ام که شاید خدمت امیر المومنین علی (ع) برسم ، تا علاج در قرض من نماید ولی مریض و ناچار گردیدم . آن حضرت فرمود : یک عدد انار در این شهر بود که به جهت بیمار عزیزی می بردم ، اکنون نمی توانم تو را محروم کنم ، نصف آن را به تو می دهم و نصف دیگر را برای او نگه می دارم . لذا انار را به دست مبارک دو نیم کرد و به دهان مرد مریض گذاشت تا آنکه نصف انار تمام شد ، آنگاه فرمود : دیگر میل داری ؟ عرض کرد : بسیار دلم بی قرار است ، اگر نصف دیگر آنرا احساس کنی ، کمال امتنان را دارم . آن حضرت سر خود را به زیر افکند و به نفس خود خطاب کرد : یا علی این مریض در این خرابه غریب افتاده رعایت حالش را بکن . شاید برای فاطمه وسیله دیگر فراهم شود . سپس نصف دیگر انار را به او داد و چون تمام شد آن بیمار کور دعا کرد . حضرت ، با دست تهی ، متفکر و متحیر که آیا چه جوابی به زهرا بگوید ، چرا که به او وعده انار داده بود ، از خرابه بیرون آمد . آهسته آهسته با عرق خجالت آمد تا به خانه رسید و از داخل شدن شرم داشت ، لذا سر مبارک را از در خانه داخل نمود تا ببیند آن مخدره در خواب است یا بیدار . دید آن بانوی معظمه عرض کرده و نشسته ، و طبقی از انار نزد آن بانو است که از جنس انار دنیا نیست و تناول می فرماید ! خوشحال شد و از واقعه جویا شد . حضرت فاطمه فرمود : هنگامی که تشریف بردید زمانی نگذشت که عرق سلامتی بر من عارض شد ، ناگاه دق الباب شد ، فضه رفت دید شخصی طبقی از انار آورده و می گوید از طرف علی است ، داده که برای سیده نسوان فاطمه بیاورم . چنان که خداوند می فرماید : ( هر کسی یک حسنه به جا آورد برایش در دنیا ده حسنه پاداش است . )


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





موضوعات مرتبط : معصوم دوم
نویسنده رضااتابک در سه شنبه 12 مرداد 1395 |

حدیث روز

اى فرزنـــد آدم! به پدر و مــادرت نیكى كن و صله رحــم داشته باش تا خداوند، كــــــارت را آســان و عمــــرت را طولانى بگردانــد. پــروردگــارت را فرمان ببر تا خردمند به شمـــار آیى و از اونافرمـــانى نكن كه نادان شمرده مى شوى. // پیامبر اکرم (ص)

نویسندگان

سایت های مراجع

آرشیو مطالب

پیوندهای وبگاه


تبادل لینک هوشمند

برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان واژه های آسمانی،پیام های نورانی  و آدرس   yareasamani.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.

yareasamani.loxblog.com





دانشنامه سوره های قرآن

سوره قرآن

همگام با کتاب

--کتاب پیوند جوان با نماز--
معرفي و دانلود کتاب پيوند جوان با نماز

در اين کتاب پس از تبيين ميزان اهميّت نماز در زنـدگي، پـاسخــگوي بـرخي از شبهات جـوانـان عـزيـز در امـر نمـاز بوده، و عوامل مهمّي که مي ­تواند زمينه­ي دوري آن­ ها از نماز و عبادت را فراهم ­سازد، مورد بررسي قرار خواهيم داد. اين کتاب علاوه بر آن که در پـيـونـد جـوان بـا نـماز راه­ گشاي خوبي اسـت، مي­ تواند به عنوان متن آمـوزشي جـهـت مـربـيـان عـزيـز و دلسوز هم مورد استــفــاده قــرار گــيــرد
--کتاب ژرفاي نماز--
 کتاب ژرفاي نماز

کتاب از ژرفاي نماز از حضرت آيه الله خامنه اي بـه صــورت فـايــل پــي دي اف, كتاب الكترونيكي به زبان فارسي براي مطالعه همگان اماده دانلود شده است اين كتاب داراي 22 صــفــحـــه اســـت
360 رنگ
جشنواره فرهنگی
صفحه اصلی
پروفایل
قرآن آنلاین